ستارهستاره، تا این لحظه: 14 سال و 12 روز سن داره

ستاره مامانی و بابایی

نقاشی دخترکم

عزیز من الان پیش مامانی نشستی وداری نقاشی می کشی ازت می پرسم چی کشیدی میگی موش وخرگوش قربون دستای کوچولوت قربونت برم که چپ دستی عزیزم میگی مامانی با لب تاب کار نکن بیا باهم نقاشی بکشیم میگی مامانی الان خورشید میکشم درختم میکشم بکش گلم تا من از کنار تو بودن بیشتر لذت ببرم تا عشق کنم و روزی  هزار بار خدارو شکرکنم که گلی مثل تو رو به من وبابایی داده
22 فروردين 1392

بدون عنوان

دیدی گفتم داری بیدار میشی دست وصورت قشنگتو شستم گفتی مامانی گرسنمه صبحانه میخوام الانم داره تخم مرغ آبپز میخوری آخه خیلی دوست داری نوش جونت عشقم  
22 فروردين 1392

بدون عنوان

ستاره طلا مامان الان که دارم برات یادداشت میذارم مثل فرشته ها پاک ومعصوم خوابیدی توی تختت اینقده ملوسی که نگو میدونم الان که بیدار بشی میگی  مامانی ببین صبح شده خورشید خانم اومده سلام صبح بخیر هلو گود مونگینگ کوجولوی سه ساله من داری بیدار میشی میخوام برم سراغت تا چشمای قشنگتو ببینم
22 فروردين 1392

امیدوارم روزی برسه که بتونی یادداشتهای مامانی روبخونی ستاره زندگیم همیشه بدرخش

سلام عشق مامانی دخترقشنگم نفسم ببخشید که اینقدر دیر برات یادداشت گذاشتم آخه همه اش مشغول رسیدگی به خودت بودم ولی مطمین باش از این به بعدبرات یادداشت میذارم آخه دیگه برای خودت خانمی شدی واگه بیام سر کامپیوتر کمتر شیط.نی میکینی شیرین زبونم امیدوارم روزی برسه که بتونی یادداشتهای مامانی وبابایی رو بخونی ستاره زندگیمون همیشه بدرخش
22 فروردين 1392
1